نظرات شما باعث دلگرمی و افزایش فعالیت ما خواهد بود(آی دی یاهو بنده amir_z110)
خرداد 1389 - او خواهد آمد
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دقت کنین یه لحظه...

دلم

منو کریم انصاری فرد :)

همیشه پشتینانتم کشورم...

my love

zayn

آرامش سهم قلبی ـست که...

zayn1D

یاشا تیراختور

استاد مجید جلالی
 او خواهد آمد
حرمت مادر
+ نویسنده امیر در شنبه 89/3/1 | نظرات ()

 



 

من بی خیال حرمت مادر نمی شوم
با هر که غیر اوست برابر نمی شوم
ما راهمان زدشمن مرتضی جداست
با دشمن پلید برابر نمی شوم .

 


 


 


 


جامعه ای که علی علیه السلام را جدّی نگیرد
+ نویسنده امیر در شنبه 89/3/1 | نظرات ()

 

    مرحوم علامه محمد تقی جعفری در بخشی از کتاب ترجمه و تفسیر نهج البلاغه در مورد جامعه ای که حضرت علی(ع) را جدی نگیرد چنین نوشته اند :

آری، بدون مبالغه و تأثرات از احساسات لذت بار ولی بی اساس و زودگذر، با کمال صراحت و جدیت می گوییم: طرز تفکّرات و رفتار امیرالمؤمنین(ع) در ارتباطات چهارگانه : 1- ارتباط انسان با خویشتن 2- ارتباط انسان با خدا 3- ارتباط انسان با جهان هستی 4- ارتباط انسان با همنوع خود، از بهترین دلایل اثبات هدفدار بودن هستی و انسان است ؛ هدفی که بالاتر از لذایذ و امتیازات زندگی مادی آدمی است .

جامعه ای که شخصیتی مانند امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(ع) را که همه گفتارها و کردارها و اندیشه هایش حقّ بوده، جدّی نگیرد و موجودیّت خود را به وسیله تعلیم و تربیت او تکامل نبخشد، بدیهی است با چه نتایجی مواجه خواهد گشت . اگر بشریّت با این قیافه ملکوتی از نزدیک آشنا بود و از تعلیم و تربیت او برخوردار می شد، امروزه کمال او به کجا رسیده بود؟


شهید گمنام
+ نویسنده امیر در شنبه 89/3/1 | نظرات ()

من که تو را خوب می‏شناسم، تو شاید برای آنها که من باب، ثواب به زیارت اهل قبور می‏آیند گمنام باشی، همگی از کنارت بگذرند و بی‏توجه، چرا که نامت را برخاکت ننوشته‏اند، چرا که سنگ قبرت از مرمر سفید نیست، قاب عکس نداری، هیچ فانوسی بر مزارت نورافشانی نمی‏کند. حتی سنگ قبرت مدتهاست که با آبی شستشو نگردیده ولی من تو را خوب می‏شناسم خیلی‏خیلی خوب ، تو برای من گمنام نیستی، نامت بسیجی است، شهرتت دریا دل و پدرت خمینی ...

من تو را بارها و بارها در کرخه دیده بودم آنگاه که در صبحگاهها با گروهانتان می‏دویدی، تیربار بر دوشت سنگینی می‏کرد اما لبخندت از چهره بیرون نمی‏رفت، آنگاه که برای نماز وارد حسینیه گردان می‏شدی آرام و آهسته گوشه‏ای می‏گرفتی ،قرآن کوچکت را از جیب پیراهنت در می‏آوردی و شروع به قرائت می‏کردی. خدا که با تو حرف می‏زد ...


لحظه های شبانگاهی انتظار...
+ نویسنده امیر در شنبه 89/3/1 | نظرات ()

لحظه های شبانگاهی انتظار...

 

هماکان شب, تنها همنشین دلتنگی های من است...

شب زیبای پرستاره ام را با هیچ روز تاریکی مبادله نمی کنم

شب توام با سکوت,

همدم اشک های من است.

شبی که همانند من از زندگی روزانه به تنگ امده است...

در سکوت بی پایانش,

در سبک بالی و انتظار زیبایش,

در درد دلها و بغض های اشنایش,

مرا از خود نمی راند!

او همچنان تنها یاور لحظه های شبانگاهی انتظار من است...




تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است با تشکر از شما بازدید کننده محترم؛امیر